سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نوشته های فرزاد
سه شنبه 87 مهر 9 ساعت 3:49 عصردعای شب
در دل شب دعای من، گریه بی صدای من، بانگ خدا خدای من
به خاطر تو بود و بس

پاکی لحظه های من، گریه های های من، گوهر اشکهای من
به خاطر تو بود و بس

این همه بی پناهیم، این همه سر به راهیم، این همه بی گناهیم
غصه به جان خریدنم، از همه کس بریدنم زخم زبون شنیدنم
به خاطر تو بود و بس

رو به خدا نشستنم، نذر و دخیل بستنم
سوز من و گداز من، اشک من و نیاز من
به خاطر تو بود و بس

جهانبخش پازوکی

نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
سه شنبه 87 مهر 9 ساعت 3:49 عصرکعبه!
تو مکه عشقی و من عاشق رو به قبلَتم
من اولین قربونی عیدای فطر کعبَتم
می میرم از عشق چشات اگه ندی تو حاجتم

هر چی بته به خاطرت کوبوندم و شکوندم
خودمو تو چشم مست تو آتش زدم، سوزوندم
به عشق دیدن گل روی تو اینجا موندم
بین نماز ظهر و عصرم استخاره کردم
خوب اومده مبارکه دور سرت بگردم
اگه به من وفا کنی؛ حاجتمو روا کنی
بین تموم عاشقات، نذر منو ادا کنی
یه کاسه گندم می ریزم تا کفترارو سیر کنم

واست می میرم انقدر تا دلتو اسیر کنم
به پات می شینم شب و روز، تا با تو عمرو پیر کنم

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

بین نماز ظهر و عصرم استخاره کردم
خوب اومده مبارکه دور سرت بگردم
اگه به من وفا کنی؛ حاجتمو روا کنی
بین تموم عاشقات، نذر منو ادا کنی
یه کاسه گندم می ریزم تا کفترارو سیر کنم

واست می میرم انقدر تا دلتو اسیر کنم
به پات می شینم شب و روز، تا با تو عمرو پیر کنم

تو مکه عشقی و من عاشق رو به قبلَتم
من اولین قربونی عیدای فطر کعبَتم
می میرم از عشق چشات اگه ندی تو حاجتم

مسعود  امینی

نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
سه شنبه 87 مهر 9 ساعت 3:49 عصربه تو می‏اندیشم!
به تو می اندیشم
به تو می اندیشم
ای سرا پا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
به تو می اندیشم

همه وقت . همه جا
من به هر حال که باشم
به تو می اندیشم
به تو می اندیشم

تو بدان این را . تنها تو بدان
تو بمان با من . تنها تو بمان

تو بدان این را . تنها تو بدان
تو بمان با من . تنها تو بمان

به تو می اندیشم
به تو می اندیشم
ای سرا پا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
به تو می اندیشم

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو .به جای همه گلها تو بخند
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست
اخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ی ابر و هوا را تو بخوان
تو بمان با من . تنها تو بمان

به تو می اندیشم
به تو می اندیشم
ای سرا پا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
به تو می اندیشم

به تو می اندیشم
به تو می اندیشم

شاعر: فریدون مشیری

نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
سه شنبه 87 مهر 9 ساعت 3:49 عصریکی را دوست میدارم!
یکی را دوست میدارم
یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش میکنم
نگاهش میکنم
شاید
شاید
بخواند از نگاهه من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
وای
به برگ گل نوشتم من
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس
ولی افسوس
او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم
ولی ناگه
ولی ناگه
ز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را بپوشانید

من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم
سینه مالامال غم اما دلی بی کینه دارم

پاکبازم من ولی در آرزویم عشق باز یست
مثل هر جنبندهای من هم دلی در سینه دارم

من عاشقه،عاشق شدنم
من عاشقه، عاشق شدنم

در کدامین مکتب و مذهب جرم است پاکبازی
در جهان صدها هزاران پاکباز از سینه دارم
کار هر کس نیست مکتب داری این پاکبازان
هدیه از سلطان عشق بر هر دو پایم پینه دارم

پینه دارم

من عاشقه،عاشق شدنم
من عاشقه، عاشق شدنم

من از بیراهه های هله بر می گردم و آواز شب دارم
هزار و یک شبی دیگر نگفته زیر لب دارم
مثال کوره میسوزم تنم از عشق امید طرم دارد
حدیث تازه ای از عشق مردان حلب دارد
من عاشقه،عاشق شدنم
من عاشقه، عاشق شدنم

من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم
سینه مالامال غم اما دلی بی کینه دارم

پاکبازم من ولی در آرزویم عشق باز یست
مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم

من عاشقه،عاشق شدنم
من عاشقه، عاشق شدنم

من عاشقه،عاشق شدنم
من عاشقه، عاشق شدنم

نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
سه شنبه 87 مهر 9 ساعت 3:49 عصرتصنیف!
ای صبا گر بگذری بر زلف مُشک‌افشان او
همچو من شو گرد یک‌ یک حلقه‌ی گردان او

گاه از چوگان زلفش حلقه‌ی مشکین ربای
گاه خود را گوی گردان در خم چوگان او

جان او در جان تو گم گشت و دل از دست رفت
درد او از حد بشد گر می‌کنی درمان او

خوش خوشی در چین زلفش پیچ تا مشکین کنی
شرق تا غرب جهان از زلف مشک‌افشان او

نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
سه شنبه 87 مهر 9 ساعت 3:49 عصراشتیاق!
بگذار سر به سینه‌‌ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده‌ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه‌ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته‌جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت
تو آسمان آبی و روشنی
من چون کبوتری که پَرَم به هوای تو
یک شب ستاره‌های تو را دانه‌چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه‌ی شراب
بیمار خنده‌های تو‌ام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب

نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
سه شنبه 87 مهر 9 ساعت 3:49 عصرفراموشم نکن!
هنوز عاشقترینم ای تو تنها باور من
بغیر از با تو بودن نیست هوایی در سر من
هنوز عطر تو مونده در فضای خانه من
هنوزم بیقراره این دل دیوونه من

فراموشم نکن
فراموشم نکن
تویی تنها دلیل بودن من
به یاد من باش, فراموشم نکن

من تشنه محبت, درد آشنای هجرت
دلم به این جدایی, هرگز نکرده عادت

ناکامی از تولد, همزاد بخت من بود
ندارم از تو شکوه, این سرنوشت من بود

فراموشم نکن
فراموشم نکن
تویی تنها دلیل بودن من
به یاد من باش, فراموشم نکن

بی تو حدیث عشقو دیگر باور ندارم,
جز با تو بودن آرزویی در سر ندارم

میپیچه عطر خاطره در خلوت شبهای من,
تکرار اسمه قشنگت شده عادت لبهای من

فراموشم نکن
فراموشم نکن
تویی تنها دلیل بودن من
به یاد من باش, فراموشم نکن

هنوز عاشقترینم ای تو تنها باوره من
بغیر از با تو بودن نیست هوایی در سر من

هنوز عطر تو مونده در فضای خانه من
هنوزم بیقراره این دل دیوونه من

فراموشم نکن
فراموشم نکن
تویی تنها دلیل بودن من
به یاد من باش, فراموشم نکن

فراموشم نکن, فراموشم نکن, فراموشم نکن ...


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
سه شنبه 87 مهر 9 ساعت 3:49 عصرظالم!
قلبت هم مثل دو تا چشم سیاهته
ظلم عالم توی اون برق نگاته
آخه ظالم زیر پاتم یک نگاه کن
تا ببینی چه دلهایی زیر پاته

دل من هر جا که تو باشی باهاته
عاشقی دیوونهء چشم سیاهته
پا بذار به روی چشمهام تا ببینی
فرشی از عشق و محبت زیر پاته

چشمهای تو چه نجیبه
تو نگاهت چه دلفریبه
اما حرفهای قشنگت
یک سرابه، یک فریبه

باورم کن، باورم کن
ای تو شکل باور من
ای همیشگی ترینم
ای تو عشق آخرینم

من میخوام که، عاشقونه
با تو باشم، تا همیشه
سایهء عشق تو باشه 
تا قیامت بر سر من


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
سه شنبه 87 مهر 9 ساعت 3:49 عصرقسم نخور!
قسم نخور به جونم
که بی قسم میدونم
نور ستاره ی تو
رفته از آسمونم
چشام اشکی نداره
به پای تو بباره

یه قلب پاره پاره
قسم خوردن نداره

نگینی بودی بر انگشتر من
امیدی در دل عاشق تر من
تو که آتش زدی بر هستی من
به باد دادی چرا خاکستر من
تو که با قلب عاشق می پریدی
شکستی پس چرا بال و پر من؟
چرا میخوای قسم های دروغین
بشه یکباره دیگه باور من

قسم نخور به جونم
که بی قسم میدونم
نور ستاره ی تو
رفته از آسمونم
چشام اشکی نداره
به پای تو بباره

یه قلب پاره پاره
قسم خوردن نداره



توو دنیائی که آوار مصیبت
با دستای تو ریخته بر سر من
چرا میخوای بدونم با یه حسه
حقیقی هستی یار و یاور من.
تو که بیگانه هستی با سپیدی
تو که دلبستگیهامو ندیدی
در این بازار داغ نا امیدی
ترو باور کنم با چه امیدی

قسم نخور به جونم
که بی قسم میدونم
نور ستاره ی تو
رفته از آسمونم
چشام اشکی نداره
به پای تو بباره

یه قلب پاره پاره
قسم خوردن نداره

نگینی بودی بر انگشتر من
امیدی در دل عاشق تر من
تو که آتش زدی بر هستی من
به باد دادی چرا خاکستر من
تو که با قلب عاشق می پریدی
شکستی پس چرا بال و پر من؟
چرا میخوای قسم های دروغین
بشه یکباره دیگه باور من


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
<      1   2   3      

درباره این عاشق
نوشته های فرزاد
فرزاد
نوشته های عاشقانه
آرشیو نوشته های قبلی
هفته سوم مهر 87
پرچم من
نوشته های فرزاد
لوگوی دوستان من

لینک دوستان من
مرکز نیاز
موزیک
اشتراک در خبرنامه