سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نوشته های فرزاد
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصرای ساحر زمانه!
یادم بود یادم بود اونی که میخواست بیاد نیومد
یادم بود زد تو گوشم ولی ای داد نیومد
در نوای او با صدای او با ذکز نام او با خدای او
از او مینویسم با یاد او زنده ام
خدایا رفتم تو فکر اون دوباره
یعنی منو دیگه دوس نداره؟
آخ اگه اینجوریه باید فراموشش کنم
که مجنون بی عشق همش میباره
آی مردم حالا من تنهام
آی زمونه حالا من تو فکرم
حالا گیجم
حالا منگم
اشکالی نداره
همه برید منم میام تو اتاقم
برقو خاموش میکنم
پرده ها رو میکشم
برا خودم آهنگ میزارم
زارزار گریه میکنم..............
همه رفتند کسی دوروبرم نیست
چنین بیکس شدن در باورم نیست
همه رفتند کسی با ما نموندش
کسی خط دل ما رو نخوندش
همه رفتند ولی این دل ما رو
همون که فکر نمی کردیم سوزوندش

خدایا غرق در عذابم
در پی آبم و سرابم
خدایا بیزار از  آفتابم
عاشق بارون و عاشق آبم

ببار ای آسمان بدون اشک تو
دلم دیوانگی تجربه کرده
ببار عزیز خسته ابر دل من
دل  دوگانگی تجربه کرده

خداجان خداجان
دیدی درد دل ما که هیچ نبود
عقل، دل را نشناخت درکش ننمود

عاشقی شناسه نارد بدون دل
تیرگی نامه دارد و  نامه آسمون دل

هر نوشتم همه در بهر تو بود
برنگشتی عشق در دهر تو بود

به فراموشیت تلاش دارم
من به تو تلاشی دلخراش دارم

من به تو هرگز نگفتم باتو بودن آرزومه
نقش اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبه رومه


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصربهانه
ای تو بهانه واسه موندن
ای نهایت رسیدن
ای تو خود لحظه بودن
تا طلوع صبح خورشید و دمیدن
ای همه خوبی همه پاکی
تو کلام آخر من
ای تو پر از وسوسه عشق
تو شدی تمامی زندگی من

اسم تو هر چی که میگم
همه تکرار تو حرفهای دل من
چشم تو هر جا که میرم
جاری تو چشمهای منتظر من

تو رو اون لحظه که دیدم
به بهانه هام رسیدم
از تو تصویری کشیدم
که اون و هیچ جا ندیدم
تو رو از نگات شناختم
قصه از عشق تو ساختم
تو رو از خودت گرفتم
با تو یک خاطره ساختم

ای تو خود لحظه بودن
تو طلوع صبح خورشید رو دمیدن
ای همه خوبی همه پاکی
تو کلام آخر من
ای تو پر از وسسه عشق
تو شدی تمامی زندگی من


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصرتویی
نور چراغ خونهء این دل دیوونه تو یی
ماه تو یی ، مهر تو یی ، عزیزه دردونه تو یی
اومدی شبای عمرمو چراغونی کنی
خوش قدم با هر قدم غمامو قربونی کنی.

ستاره خونم شدی، تو وصله جونم شدی
واسه شبای زندگی، ستاره درمونم شدی

چشمو دله حریسم از دیدن تو سیر نمیشه.
راز و رمز عشقه تو هیچ جوری تعبیر نمیشه.
دعای خیرمو میخوام سرمه چشمونت کنم
از هر چی چشمه بد که هست،
یه جوری پنهونت کنم.

ستارهء خونم شدی، تو وصلهء جونم شدی
واسه شبای زندگی، ستاره درمونم شدی

نور چراغ خونهء این دل دیوونه تو یی
ماه تو یی ،مهر تویی، عزیزه دردونه تو یی.
اومدی شبای عمرمو چراغونی کنی

خوش قدم با هر قدم غمامو قربونی کنی.

ستاره خونم شدی، تو وصله جونم شدی
واسه شبای زندگی، ستاره درمونم شدی


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصرنیامدی
چرا نیامدـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

جانم عزیز جان عمرم

صبا را دیدم و گفتم و گفتم صبا

دستم به دامانت

بگو از من به دلدارم

تو را من دوست میدارم

ولی ناگه

ولی ناگه

ز ابر تیره برقی جست و

روی ماه تابان را بپوشانید


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصردلم گرفت
دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی، تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم

امشب از اون شبهاست که من، دوباره دیوونه بشم
تو مستی و بی خبری اسیر میخونه بشم
امشب از اون شبهاست که من، دلم می خواد داد بزنم
تو شهر این غریبه ها دردم رو فریاد بزنم

از این همه دربه دری تو قلب من قیامته
چه فایده داره زندگی این انتهای طاقته

از این همه در به دری به لب رسیده جون من
به داد من نمیرسه خدای آسمون من


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصرپرنده من
پرنده قشنگی بود و پر زد

پی خوش آب و رنگی بود و پر زد

 

یک شب بیا منزل ما

حل کن دوصد مشکل ما

ای دلبر خوشکل ما

دردت به جان ما شد

روح و روان ما شد


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصرمن از این دنیا چی میخوام؟
من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی
من از این دنیا چی میخوام یه وجب زمین خالی
همونقدر که یک اطاقک بشه خونه خیالی
من از این دنیا چی میخوام یه جعبه مداد رنگی
بکشم رو تنه دنیا رنگه خوبیو قشنگی
آدمهای دستو دلباز از توی قلک طاقچه
بردارن بذر محبت واسه بارداری باغچه
من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی
من از این دنیا چی میخوام دو تا بال برای پرواز
برم تا روز تولد برسم به فصله آغاز
برم پیشه بچه هایی که یه لقمه نون ندارن
که یک شب با یک دل سیر چشاشونو هم بذارن
بگم غصه ها سر اومد گریه بس که بهتر اومد
من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصراین چه عشقیست
این چه عشقیست که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
میگریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم

باز لبهای عطش کرده من
عشق سوزان تو را میجوید
میطپد قلبمو با هر طپشی
قصه عشق تو را میگوید

بخت اگر از تو جدایم کرده
میگشایم گره از بخت چه باک
ترسم این عشق سرانجام مرا
بکشد تا به سراپرده خاک

این چه عشقیست که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصرعشق و دیگر هیچ
خدایا خدا جونم خدای عاشقا

ازت میخوام  تا بدونی اینایی که ازت میخوام بزرگترین آرزومه

خدایا اونو از قلب من بدور کن

دلم رو بسیاری صبور کن

خدا جونم دلمو بیا خالی کن

بیا تو دلم داد بزن برییییییییید بیییییییییییییرررررررررررررررووووووووووووووووووووننننننننننن

بیا خدا جون تو دلم براش دری بزار که قفل بشه و بعد از اینکه تخلیه شد دیگه باز نشه

قفل اون در هم فقط به دست خودم باز بشه

میخوام در دلمو فقل کنم طوری که دیگه هیچکی اونجا بدون اجازه صاحبخونه نشه

ولی خدا جون از این مهمتر من میخوام هر بلایی تاحالا سر من آورده خودش تجربش کنه

میخوام عاشق من بشه تا ببینه عشق چیه

میخوام حس منو تجربه کنه و درکم کنه

خدا جون اونوقت میخوام در دلمو براش باز کنم

تا دلامون همدیگرو تو آغوش بگیرن

خدایا این بزرگترین آرزوی منه از تو

اگه قرار نیست به این آرزوم برسم جونمو بگیر و منو بکش


نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 87 مهر 21 ساعت 9:52 عصرعاشقی با تو قشنگه
نت به نت از نفسات ترانه ساختم
لحظه لحظه هامو بی تو باختم
ذره ذره عاشقی با تو قشنگه
بی تو دل درگیره و با همه می جنگه
تیک و تیک ثانیه ها می گذره باید ماله من شی
فردایی نباشه شاید کم و کم ، کم کم و
کم کم میگذره امروز و فردا
کسی فردارو ندیده بده دستاتو ، تو دستام

قدم قدم قلم به دست
قدم قدم قلم به دست نکته به نکته با تو مست
لحظه به لحظه یاد تو ، ذره به ذره عشق تو
دم به دم انتظار و تن به تن بی قرار و لب به لب فریاد

آره فریاد میزنم اسمتو داد میزنم
تا بگم دوست دارم می دونیکه با تو غم ندارم
قدم قدم دارم میام تا ببینی توی چشام...

دل پاک و ساده مو حرفای نگفته مو

حالا دستام...
حالا دستام تو دستای تو
دور نشی که می میرم بی تو
نگو که میخوایی دل و بشکونی
دل یکی دیگه رو بستونی

نت به نت از نفسات ترانه ساختم
لحظه لحظه هامو بی تو باختم
ذره ذره عاشقی با تو قشنگه
بی تو دل درگیره و با همه می جنگه
تیک و تیک ثانیه ها می گذره باید ماله من شی
فردایی نباشه شاید کم و کم ، کم کم و
کم کم میگذره امروز و فردا
کسی فردارو ندیده بده دستاتو ، تو دستام


قدم قدم قلم به دست
قدم قدم قلم به دست نکته به نکته با تو مست
لحظه به لحظه یاد تو ، ذره به ذره عشق تو
دم به دم انتظار و تن به تن بی قرار و لب به لب فریاد
نوشته شده توسط عاشق: فرزاد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

درباره این عاشق
نوشته های فرزاد
فرزاد
نوشته های عاشقانه
آرشیو نوشته های قبلی
هفته سوم مهر 87
پرچم من
نوشته های فرزاد
لوگوی دوستان من

لینک دوستان من
مرکز نیاز
موزیک
اشتراک در خبرنامه